جدول جو
جدول جو

معنی خردمند گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

خردمند گشتن
(بَ دَ)
عقل. (تاج المصادر بیهقی). صاحب عقل شدن. عاقل شدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ گُ تَ)
شکفته شدن. باز شدن:
گر باغ تازه روی و جوان گشت و خندخند
چون ابر نال نال و چنین با بکا شده ست.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
ارتضاء. (یادداشت مؤلف) :
گر زآسمان بخاک تو خرسند گشته ای
همچون تو شوربخت بعالم دگر کجاست ؟
ناصرخسرو.
، شادمان گشتن. شاد شدن
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
عقل. (دهار). تأرّب تأبّی. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا